استاپاتيا ودا؛ معماري مقدس هند

نويسنده: برزو قادري

درآمد

در کنار اصطلاح هنر دينی و معماری دينی که به هنری وابسته به مذهب و دينی خاص دلالت دارد و در شکل دادن و غنا بخشيدن به فرهنگ دينی نقشی اساسی خواهد داشت، اصطلاح هنر مقدس نيز مستقلاً قابل تحليل و بررسی است. منظور از هنر مقدس، هنری است که دل و جان انسان را از بازيها و جلوه­‌های رنگارنگ عالم کثرت به وحدت بنيادين در پشت آن هدايت می­کند. هنری که قادر است الوهيتِ خلّاقه در نقش آفرينی جلوه­‌های عالم کثرت را کشف و رمزگشايی کند. به اين معنا هنر مقدس به رمزگشايی قوانين تجلی کثرت از وحدت، و طبيعت از الوهيت مي‌پردازد و آن را دوباره در قالب “صورت” بازآفرينی مي‌کند. به اين معنا چه بسا هنر باروک عليرغم موضوع دينی، مقدس بحساب نيايد. هر چند عموماً هنر دينی، مقدس نيز هست ولی ضرورتاً هنر مقدس، دينی نيست.

طبيعت، همان پهنه­‌ی گسترده­‌ای که هنر مقدس در جستجوی کشف شعاعهای الوهيت در جلوه‌­گری آن است در فرهنگ هندو به نام “مادر”[1] معرفی مي‌شود. مادر آغوش مهربانی است که ما را در بر گرفته و اجازه‌­ی رشد و شکوفايی ما را فراهم مي‌سازد. جالب آنکه مادر در تفکر هندو در سه ساحت معرفی شده است : 1) مادر نَسَبی که زاينده­‌ی انسان در پهنه‌­ی طبيعت است و در سالهای ضعفِ قوا با پرورش و شير دادن ، مايه­‌ی قوام و رشد فرد می‌شود و اولين معلم [2] انسان معرفی شده است. 2 ) مادر طبيعت که همان نفس کلی در حکمت و طبيعيات قديم بحساب آمده و تمامی مخلوقات را در خود پرورش داده و حفظ مي‌کند. 3 ) مادر زمين که حافظ و پرورش دهنده­‌ی جسم انسان بر اين کره­‌ی خاکی است و منزل و مأوای انسانها که در آن زندگی مي‌کنند جلوه­‌ی خاص لطف مادر زمين بر هر يک از افراد نوع انسان تلقی مي‌شود. بنابر اين تعريف، در واقع منزلی که به معماری و ساخت آن پرداخته مي‌شود، حرمتی چون مادر يافته و بايد منعکس ‌ قوانين کلیِ حاکم بر طبيعت و نفس کلی باشد.

بنابر آنچه گذشت معماری مقدس، در طراحی و ساخت منزل و فضاهای خاص برای انسان مي‌­خواهد روساختی از قوانين نفس کلی ارائه کرده و آن را بر محل سکونت تن انسانی فرافکنی کند. به اين ترتيب منزل و محل سکونت مي‌تواند حضور الهی، نظم و قوانين تجلیِ وحدت را در گستره­ی زمين بازشناسايي کرده تا فضايي که در آن زندگی مي‌کنيم، عطر و بوی آن واحد را بدهد.

معماری مقدس هند واستو[3] ناميده مي‌شود. عموماً واژة  «واستو»[4] را به منزل, مأوا و مسكن ترجمه كرده و دانش و هنر «واستو» در واقع تعيين و مديريت انرژي‌هاي عمده­‌ی طبيعي است كه از جهات گوناگون به هر محيطي وارد و خارج مي‌شود. اين انرژي‌هاي بنيادين از نيروهاي مذكر و مونث[5] تا انرژي خورشيد, گوناهاي سه‌گانه[6]، انرژي عناصر[7], انرژي‌هاي ستاره‌اي[8] و انرژي‌هاي ظريف‌تر[9] حيات را در بر مي­گيرد که کاملاً قابل انطباق با رويکرد حکمت طبيعی هند باستان به بازسازی جهان هستی است. در واقع حدود و ثغور عالم هستی که در سامکهيا دارشانا تبيين شده و در عالم صغير همان قوای نفس انسان بحساب مي‌آيد الگوی شناسايی انرژيهاي هر مکانی در هستی نيز هست. با شناسايي كاروري هر مكان مي­توان بر اساس قوانين معماری واستو انرژي‌هاي فوق را در آنجا به گردش درآورده و مديريت كرد تا عالي‌ترين امكانات زندگي را مهيا سازد. هدف اصلي اين دانش تحقق‌ آرامش, شادي و پايداري در مكان زندگي و فراهم ساختن چيدماني است كه ما را قادر به نيل به خواسته‌هايمان در آن مكان بسازد.

 

جايگاه «واستو» در حكمت ودايي

در حكمت ودايي از چهار اوپاودا[10] يا وداهاي فرعي و ثانوي صحبت مي‌شود كه عبارتند از :

1 ) دانور ودا[11] يا هنرهاي رزمي ودايي بويژه هنر كمان‌گيري.

2 ) آيور ودا[12] يا دانش و هنر درمانگري كه شامل درمان جسم و ذهن مي‌شود.

3 ) گانداروا ودا[13] كه شامل هنر موسيقي, رقص و ادبيات مي‌شود.

4 ) استاپاتيا ودا[14] هنر معماري و چيدمان ودايي.

    اين وداهاي ثانوي وابسته به وداهاي اوليه (ريگ, ساما, ياجور و آتاروا) و شاخه‌هاي اصلي ودا[15] مي­شوند. در اين ميان  «استاپاتيا», اوپا وداي آتاروا و وابسته به دانش جيوتيش در ميان ” ودانگا “ست. در كهن­ترين متون “استاپاتيا” و ” واستو ” به اهميت موهورتا ( = تعيين زمانهاي خجسته نجومي ) براي ورود و بناي خانة نو اشاره شده است.

بنابر نگرش وداها، ” استاپاتيا ” اشاره به ساختار بنيادين هستي دارد. اين ساختار اوليه در تمام اجزاء كيهان اعم از ذرات بنيادين تا منظومه‌­ها و كهكشان‌ها حائز قوانيني مشترك است. قوانين ناظر بر مهندسي اشكال هستي, دارماهاي استاپاتيا تلقي مي­شوند. در صورتي كه ما بخواهيم ساختمان‌هايي بمنظور تأمين آرامش, سرور و آسايشي پايدار بسازيم بايد آنها را در همسويي با ” دارماهاي استاپاتيا ” طراحي كنيم. بنابراين استاپاتيا الگوي اوليه طراحي كيهاني است و ” واستو ” الگوي طراحي‌­هاي بشري است كه براي امكان بقا و حداكثر خجستگي از ساختار و دارماهاي استاپاتيا تبعيت مي­كند.

 

وستو[16] و  واستو[17]

بنابر نگرشهاي ودايي, تمامي پديده‌­ها از سطوح ژرف و ظريف حيات طبق نقشه و الگوهايي دقيق به سطوح زمخت و مادي وارد مي­شوند. در واقع دنياي مادي رسوب و برون­‌افكني نقشه و طرحهاي عالي سطوح لطيف‌تر حيات هست. اين پديده­‌هاي مادي از آن حيث كه حائز روح و آگاهي هستند مرتبط با منشأ و ريشة حيات‌­اند و “وستو” ناميده مي­شوند. و از آن حيث كه حائز شكل و ماده هستند و محكوم به فنا  واستو ناميده خواهند شد. پايايي اين اشكال منوط بر همسويي كامل آنها به طرحهاي اوليه و بنيادين هستي خواهد بود .

وس[18] در ادبيات سانسكريت بمعناي جامه بر تن كردن, بودن و درخشيدن ذكر شده است, كه هر سه به نوعي از نفوذ و ورود به مرحله­‌اي و حضور در آن مرحله سخن مي­گويند. به اين معنا آگاهي و نيروي حياتي كه از سطوح ظريف براي تحقق و هدايت هر پديد‌‌‌‌ه‌­اي به اين دنيا وارد مي­شود, وستو ناميده مي­شود كه قابل انطباق با مفهوم جيواتما[19] يا روح فردي در هيات بشري است. تداوم حضور اين پرتوي ظريف و بهره وري كامل از ظرفيت حياتي آن بر شناخت کاربردی 2 عامل مبتني است :

1 ) زمان[20] 

2 ) فضا[21]  

به عبارت ديگر اگر بهترين امكانات به لحاظ زماني, براي اولين باري كه انرژي[22] به سطح مادي وارد مي­شود لحاظ نشود, دنياي مادي قادر به حفظ و كنترل كامل آن انرژي نخواهد بود. از طرف ديگر, ورود شاكتي و حفظ آن در دنياي مادي نيازمند دعوت آن به يك شكل و ساختار معين خواهد داشت. در صورتي كه اين ساختار در تناسب با نقشه­‌هاي اصيل طبيعي نباشد, شاكتي قادر نخواهد بود به طور متعادل عرضه كننده­‌ی ظرفيت حياتي باشد.

مفهوم فوق به زيبايي در داستان پيدايش ” واستو پوروشا ” طرح شده است. در ” ماتسيا پورانا “[23] اشاره شده در جريان تكوين و پيدايش خلقت توسط “برهما” ( بُعد خلّاقه الهي ) انرژي نامنظم و منهدم كننده‌­ی عظيمي شكل مي­‌يابد بنام ” واستو پوروشا “. لرد برهما و ساير ايزدان و روحانيون سعي در مهار و هدايت اين نيروي عظيم مي­‌كنند تا در نهايت او را به زمين كوبيده و برهما در مركز آن مي‌­نشيند و ساير ايزدان و قديسين هر كدام در گوشه‌­اي از پيكره­‌ی او مي­نشينند و با خواندن ” مانتراها ” و سروده‌­هاي الهي او را رام و مهار مي­كنند تا حدي كه واستو پوروشا خود از سرسپردگان برهما مي­شود و به او مي­گويد: چگونه مي­توانم به شما خدمت كنم ؟ و پاسخ مي­شنود كه همين جا روي زمين باقي بمان و نماينده­‌ی ما در تمامي ساختمانها و بناها باش. او مي­پذيرد و مي­گويد در دوران و عصر ساتيا[24] , ترتا[25] و دواپارا[26] مردم خانه­‌هاي خود را مطابق با قوانين طبيعی[27] و اصول ” وستو ” خواهند ساخت و با عشق پروردگار را پرستش مي­كنند امّا در عصر كالي[28] مردم خانه‌­هايي را مي­سازند كه به من فشار مي­آورد ( چون مطابق قوانين واستو نخواهد بود ) و هيچ عبادتي نخواهند كرد و غذايي به من نمي­بخشند در آن صورت من چگونه در آن خانه­‌ها زنده بمانم و برهما به او اجازه مي­دهد كه در چنين شرايطي مي‌تواني ساكنين اين مكان‌ها را ببلعي ! و اين به معناي صدمه‌اي است كه مردم از انرژي خانه‌هاي نامتناسب خواهند خورد.

 

ساختار عالم کثرت

دانش سامکهيا، بنيان فلسفی و کيهان­‌شناسی دانش­‌هايی چون واستو و آيوروداست. سامكهيا قائل به اصالت روح و حضور يك آگاهي ناب ازلي و ابدي در قلب تمامي آحاد بشري است. بنابر روايت سوتراهاي پاتانجلي، يك آگاهي متعال به نام ايشوارا[29] يا خداوند نيز به عنوان معبود و مسجود تمامي موجودات، حي و حاضر در تمامي جلوه­‌هاي آفرينش است. و امّا روح[30]  تنها ناظر است و مبدأ فعاليت‌هاي مادي نيست، هر چند به تعبيري ديگر ˝او˝ شاهد خود، در بازي­هاي طبيعت است و گويي غوغاي طبيعت همه از رمز نگاه اوست !

از آنجا كه پوروشا اصل آگاهي محض و غير عامل است، مناسب‌تر خواهد بود كه ˝او˝ را در شمارش، كنار ساير اجزاءِ هستي نگذاريم. پس گذشته از پوروشا طبق رأي ˝سامكهيا كاريكا˝ 24 اصل و مقوله، هستي را پي­‌افكنده است. اين مقولات به ترتيب عبارتند از :

1 . طبيعت[31] ، منظور از پركريتي، استعداد محض طبيعي و اولين توان براي امكانات متنوع هستي است. آنچه كه قدماي ما در حكمت ايراني ـ اسلامي آن را به تقريب ˝هيولي اولي˝ مي­ناميدند، و البته با اين تفاوت كه بيرون آمدن طبيعت (پركريتي) از كمون و سكوت اوليه ، براساس نوسانات بنيادين آن است. اين سه ارتعاش بنيادين كه به نامهاي ساتوا (+ اصل هوشياري و تعادل)، راجاس (= اصل انرژي و حركت) و تاماس (اصل ماده و چسبندگي) مشهورند، بنيان طبيعت و امكان سير شكوفايي آن را سبب مي­شوند و هر گاه در توازني كامل با هم قرار گيرند، طبيعت به كمون[32] فرو خواهد رفت.

2 . عقل[33] ، ˝ماهات˝ در زبان سانسكريت بمعناي عظيم و بزرگ آمده و اشاره به امكانات بي حدّ طبيعت دارد. به عبارت ديگر منظور از ˝ماهات˝ بذر اختلافات، و امكانات متنوع هستي است، كه در دامن طبيعت، زمينه­‌ي شكل­‌گيري و تجلي تفرد اشخاص را فراهم مي­سازد. در قلمرو عالم صغير و جلوه­ي بشري، ˝ماهات˝ را ˝بودهي˝[34] يا خرد نيز ناميده‌­اند و متأخرين اتصال شعور فردي به اين ساحت از هستي را آگاهي كيهاني خوانده‌­اند و دريافت و درك حقيقت پديده­‌ها ! كه قابل تطبيق با فرضيه­‌ي عقل فعال نزد حكماي مشاءِ است.

3 . نفس[35] ، آهامكار بمعناي منِِ عمل كننده يا عامل است. از آنجا كه نفس، مقام تفرد و تشخص و به تعبيري جدا شدن از كل و مادر طبيعت است، آن را منِ مجعول، ساختگي و دور افتاده از امكانات عالي عقلاني محسوب مي­كنند. هر چند آهامكار تجلي بخشي از امكانات ˝ماهات˝ و نه كلّ آن است ولي از آن حيث كه تشخص يافته، به عنوان يك فرد امكان و تجربه را كسب كرده است.

4 . خودآگاهي ذهني[36] ، واژه‌­ي ˝ماناس˝ در ادبيات سانسكريت از ريشه­‌ي ˝مان˝ بمعناي شكل بخشيدن و مشخص ساختن است. منظور از ˝ماناس˝ بخشِ خودآگاهِ ذهن و نفس است. نفس براي بيان خويش ˝ماناس˝ را برنامه‌­ريزي مي­كند. وظيفه­‌ي ˝ماناس˝ در درجه­‌ي اول پردازش عملكرد حواس مدركه، اعضاءِ عامله و اصولاً عناصر پنجگانه است.

9 ـ 5 . مقادير و اندازه­‌هاي اوليه­‌ي پنجگانه[37] ، منظور از اين مقادير اوليه، در و پنجره‌هاي طبيعي است كه ميان نفوس تعبيه شده تا بتوانند زمينه‌­ي مشتركي را براي ايجاد رابطه با هم پيدا كنند. از آنجا كه اين­ها پنج‌­اند ما نيز پنج حس اوليه داريم. هر چند در گونه‌­ها و انواع مختلف ممكن است برخي حواس قوي‌تر و برخي ضعيف‌تر باشند، ولي در هر حال از پنج گونه­‌ي اصلي خارج نيستند. اين پنج امكان اوليه براي رابطه عبارتند از توان شنوايي و استماع، توان لامسه، توان بينايي، توان چشايي و سرانجام توان اوليه بويايي.

14 ـ 10 . پنج حس مدركه[38]    

19 ـ 15 . پنج عضو عامله[39]    

    پس از طراحي امكانات اوليه­‌ي ارتباط كه در موارد 9 الي 5 معّرفي شد، منطقاً اين امكانات، به دو نحوه خود را ابراز خواهند كرد، يا به عنوان فاعل و اثر گذار و يا منفعل و اثر پذير. به عنوان مثال امكان اوليه استماع در نوع انسان يا از طريق تارهاي صوتي و حنجره مولّد صوت است و يا از طريق گوشها ، شنواي اصوات. به اين ترتيب 5 حس مدركه و پنج عضو عامله در فرضيه‌­ي سامكهيا مطرح شده است.

24 ـ 20 . پنج عنصر بنيادين[40] ، دانش عناصر مهمترين طبقه­‌بندي در قوا در معارف و علوم دانشمندان و محققين دوران باستان بشمار مي­‌آمده است و اساس طبقه­‌بندي در پزشكي­‌هاي كهن، كيمياگري، نجوم و حتّي رقص و موسيقي بوده است. اين پنج عنصر عبارتند از : خاك كه رمز شكل و فرم، چسبندگي و جاذبه است، آب كه نماد سياليت، رواني و حيات و زندگي است، آتش كه مرتبط با استحاله، دگرگوني، نور و روشنائي است، باد كه بر حركت و جابجايي و زمان مربوط مي­شود و اتر (اثير) كه بر فضا، تهيا و خلاء دلالت دارد. در هر حال اين پنج، زمينه‌­ي ارتباط و امكان رابطه ميان قواي فاعله و منفعله، مدركه و عامله را فراهم مي­سازند.

پس از معّرفي 24 عنصر حيات بنابر انديشه­‌ي سامكهيا، بمنظور وضوح و روشني بيشتر موضوع، مثالي را مناسب مي­بينيم كه در اين مجال آورده شود. زميني مزروعي را فرض كنيد. خاك اين زمين، امكاني مطلق براي پرورش و رشد بذرهاي مختلف است، ولي البته مادام كه تنها خاك را در نظر آوريم، استعدادي محض باقي خواهد ماند. اين زمين همان طبيعت يا پركريتي است. بذرهاي مختلف كه در واقع در بردارنده­‌ي مجموع امكانات و انواع بالقوه­‌اي است كه مي­توانند از خاك سر در بياورند گوياي عظمت  ˝ماهات˝ است. امّا هر كدام از اين تخم ها و بذرها كه سر از خاك بيرون آورند ، به عنوان يك آهامكار يا نفس تلقي مي‌شوند. حريمي كه اين گياهان (نفوس) براي رشد و پرورش از خاك و آب و هوا نياز دارند حريم ماناس خواهد بود. و در نهايت اين نفوس سر برآورده از خاكِ استعداد براي رابطه با ساير نفوس نيازمند دروازه‌هاي رابطه هستند كه همان پنج مقدار اوليه و حواس پنجگانه هستند. اين حواس ناظر بر دو فرد يا فاعل است و يا منفعل و زمينه‌­اي را براي ايجاد رابطه ميان اثرگذاري و اثرپذيري آن دو نياز است كه اشاره به همان پنج عنصر بنيادين خواهد داشت.

همانطور كه قبلاً اشاره شد قلمرو طبيعت بر اثر تابش نور شهود و رؤيتِ روح ، سير خود را به سوي خودشكوفايي و خودآگاهيِ مطلق در طي يك قوس نزول ناآگاهانه و يك قوس صعود آگاهانه (از منظر انسان) طي مي كند .

 

اين نمودار كه براساس ˝سامكهيا كاريكا˝ تنظيم شده است، رابطه­‌ي روح را با طبيعت در تمامي مراتب تجلي خود نشان مي­دهد و از اين حيث حائز اهميت است. منظور از ˝جيواتما˝ روح فردي است و ˝پرانا˝ كه در متون كهن سامكهيا همواره رمز روح معرفي مي­شود بر اراده دلالت دارد. ماناس ظرفيت ذهني براي تجلي امكانات روح و ماده را نشان مي­دهد.

لازم به تذكر است كه در سامكهيا يوگا و يا روايتي از سامكهيا كه در متون كهن­‌تري مثل سوتراهاي پاتانجالي آمده است و بنابر برخي قرائن قدمتي بيش از متن سامكهيا كاريكا دارد در وراي تعامل پوروشا و پركريتي، ايشوارا قرار دارد. اين تثليث و يا سه­‌گانگي پوروشا ـ پركريتي ـ ايشوارا كه در يوگاسوترا طرح شده است خود از سه تجلي ماها پوروشا يا ماها برهما خبر مي­دهد كه از ˝او˝ تنها به طور سلبي مي­توان خبر داد![41]

همانطور که در حکمت طبيعی مراتب تجلی وحدت به کثرت تبيين شده است در هر ساختمان نيز مي‌توان بازی کيهانی پوروشا (روح) و پرکريتی (طبيعت) را بازشناسايی کرد و ساير ساختمان وجود را در جريان تکثر کيهانی تبيين کرد. همانطور که گذشت در نگرش­های آيين هندو از سه ساحت مادرانه صحبت شده است و به همان ترتيب از سه ساحت پدرانه : 1 ) پدر نَسَبی  2 ) پدر عقلی که همان پوروشا و ذاتِ آگاه است  3 ) و سرانجام پدر خاکیِ ما که همان خورشيد است.

زمين مادری است که بذر تمامی استعدادها را در خود پرورش داده و هزاران جلوه و رنگ عالمِ کثرت را بازآفرينی می­کند. در حاليکه نور ساده­ی خورشيد در ظاهر هيچ تماسِ مادی با زمين ندارد ولی بی­نگاه او [42] پويايی و زندگی در زمين بی­معناست.

در واقع روايت ودايی منزل و مأوا از پرتو نور خورشيد بر گستره­‌ی خاک و زمين آغاز مي‌شود و اين آغاز اشاره‌ای معنادار به ربط خورشيد معنوی بر نفس کلی يا ربط واحد و کثير است. بنابر متن ماناسارا شيلپا شاسترا[43] وقتی قرار است خانه­‌ای ساخته شود، در آغاز بايد بين زمين و آسمان رابطه ايجاد کرد. به اين منظور تيری را در مرکز زمين برپا کرده و دايره­ای دور آن مي‌کشند. اين سطح مستدير و شاخص قرار داده شده در آن در تعيين اوقات کمک می­کند. در هنگام طلوع و غروب، بر اساس ميل سايه دو نقطه را بدست می­آوريم که با وصل کردن آن دو به هم محور شرقی، غربی بدست خواهد آمد. تير عمودی نماد اصل مذکر و دايره نماد عامل مؤنث است و در واقع در پشت اين دو نماد خورشيد و زمين که نمادی از الوهيت و طبيعت بحساب مي‌آيند، قرار گرفته­‌اند.

 

دايره­ی جهت­‌يابی ـ 1

 

در هر حال پس از ترسيم محور شرقی، غربی با پرگاری که با طناب آماده می­کردند از دو نقطه­­­‌ی طلوع و غروب مماس با دايره‌­ی اول دو دايره‌­ی ديگر ترسيم مي‌کردند تا يکديگر را قطع کنند. نقاط تقاطع آنها نيز محور شمالی ـ جنوبی را معلوم مي‌کرد.

 

           دايره جهت‌­يابی ـ 3                                                             دايره­ جهت­‌يابی ـ 2

 

با ترسيم دو دايره ديگر و لحاظ کردن چهار نقطه­‌ی محورهای بدست آمده بنابر تصوير فوق شاخص ساعت آفتابی بدست می­آمد. مربع حاصل آمده به توازن آسمان و زمين دلالت دارد و رمز حضور الهی در پهنه‌­ی جهان است. نکته­‌ی مهم در اين مربع اين است که محور شرقی ـ غربی رمز حضور عقل يا نور الهی است. از شرق خورشيد طلوع مي‌کند و بر عقل، اصل مردانگی آغاز، اشراق و وصل به سرچشمه دلالت دارد. محور شمال ـ جنوبی که پس از آن بدست مي‌­آيد رمزی بر نفس، اصل زنانگی، حفظ و نگه­داری نيروی عالی حيات است. در واقع غرب سايه‌­ی شرق و جنوب سايه­ی شمال هستند و شرق و شمال دو اصل عقل و نفس و حائز اهميت اساسی در هر مأوا و منزل بحساب مي‌آيند.

نه تنها در فرهنگ معنوی هندو به اين موضوع اشاره شده است بلکه در معماری مقدس ساير سرزمين­ها نيز مي‌توان به وضوح با چنين اشاراتی روبرو شد. ابن‌­سينا حکيم مسلمان در جلد اول قانون (ص 216) چنين مي‌گويد :

« هر گاه فردی جای سکونتی بر مي‌­گزيند، بايد خاک، شيب، آب، بادها، عوارض طبيعی چون درياها و کوه‌ها را در نقاط مجاور محل سکونت بررسی کند… آنگاه پنجره‌­ها و درهای محل سکونت را شرقی ـ شمالی انتخاب کند و به ورود بادهای شرقی به درون خانه اهميت فراوان دهد… »

با نگاهی ديگر به مربع بدست آمده مي‌­توان مراتب بيشتری از تجلی کثرت را در آن کشف و رمزگشايی کرد. شمال شرقی که آگاهی شرقی و برکت شمالی هر دو را کسب کرده است، با حضور هر دو اصل مردانه و زنانه به اوج توازن مي‌­رسد و منعکس کننده­‌ی اصل “ساتوا”ست.

شمال غربی که نيروی زنانه را همچنان کسب مي‌­کند ولی فاقد نيروی شرقی است و جنوب شرقی که متقابلاً فاقد نيروی شمالی و دارنده­‌ی آگاهی شرقی است منعکس کننده­‌ی نيروی راجاس هستند زيرا يا قدرت زنانگی و يا مردانگی در آنها غلبه يافته است و از تعادل خارج و برای يافتن نيروی مخالف در تقلا هستند. سرانجام جنوب غربی که فاقد هر دو نيروی شمالی و شرقی است بر اصل تاماس در هر فضای محصور دلالت خواهد داشت. در طبيعيات کهن هندو اصل ماده (تاماس) به علت غلبه­‌ی سنگينی با عنصر خاک مربوط مي‌­شود و دو عنصر آتش و باد به علت غلبه­‌ی تحرک و تغييرات با اصل انرژی (راجاس) مرتبط هستند با اين دقت که آتش به علت گرمی مردانه و باد به علت سردی زنانه تلقی مي‌­شده است و سرانجام عنصر اتر که در اوج تنزه و سبکی است بر غلبه­‌ی هوشياری يا اصل ساتوا دلالت دارند و ضمناً آب بيش از هر عنصری قادر به حفظ اتر در خود است.

 

گونا

عنصر مرتبط

ساتوا

اتر ، آب

راجاس

آتش ، باد

تاماس

خاک

 

به اين ترتيب فضای محصور شده با عناصر نيز ربط داده شد.

پر واضح است که در ميان عناصر راجاگونه “باد” که زنانه است به شمال غرب و “آتش” که مردانه است به جنوب شرق محول شود.

به اين ترتيب با محصور کردن هر فضايی بر گستره­‌ی مادر زمين (واستو) به شيوه­‌ای که ياد شد مي‌توان صورتی خُرد از عالم کبير را بازآفرينی کرد ! تقابل عقل و نفس، نوسان سه اصل آگاهی، انرژی و ماده (ساتوا ـ راجاس ـ تاماس) و بازی پيچيده­‌ی عناصر را و به همين ترتيب هر نيرويی در عالم کبير، حصه­‌ای در مأوای ما پيدا مي‌­کند. از کواکب و منازل قمر گرفته يا امشاسپندان و فرشتگان که در متون کهن استاپاتيا با دقت بررسی و تحليل شده است.

  

برخی منابع :

 

1 . Sashikala Ananth., Vaastu, The classical Indian Science of architecture., Penguin Books 1999.

2 . Mansara Series., Hindu Architecture in India and abroad., Dk Publishers Distributors PLtd 1998.

3 . Vaastu, Astrology and Architecture., editor : Gayatri Devi Vasudev., Motilal Banarsidass Publishers.

4 . شيخ­الرئيس ابوعلی­سينا.، قانون در طب.، کتاب اول. انتشارات سروش 1363.

 

5 . ابوريحان بيرونی.، رساله پاتانجل .، به اهتمام برزو قادری.، نشر نياکان 1391.

 

 

 

 

 

 

 

 

 


[1] . Matri

[2] . Guru

[3] . Vaastu

[4] . احتمالاً مصدر “بستن” در زبان پارسی و وستو هم ريشه هستند. پس هر مکانی که بسته و محصور شود يک منزل يا وستوست و اگر بدرستی بسته و ساخته شده باشد می­تواند يک بُستان باشد !

[5] . Shakti & Shakta

[6] . Tri Guna

[7] . Pancha bhutani

[8] . Graha shakti

[9] . devas & devatas

[10] . Upaveda

[11] . Dhanur veda

[12] . Ayur veda

[13] . Gandarva veda

[14] . Sthapatya veda

[15] . Vedanga

[16] . Vastu

[17] . Vaastu

[18] . Vas

[19] . Jivatma

[20] . Kaala

[21] . Akasha

[22] . Shakti

[23] . Matsya Purana

[24] . Sathya

[25] . Treta

[26] . Dwapara

[27] . Dharmic

[28] . Kali

[29] . Ishvara

[30] . Purusha

[31] . Prakriti

[32] . Shudha Sattva

[33] . Mahat

[34] . Budhi

[35] . Ahamkar

[36] . Manas

[37] . Pancha Tanmatra

[38] . Pancha Jnandriyani

[39] . Pancha Karmendriyani

[40] . Pancha Mahabhutani

[41] . بويژه رجوع شود به آراء ياجنا والكيا (Yagna Valkya) برجسته­ترين گوينده­ي اوپانيشاد كه در وصف “برهما ” عموماً از واژه­ي نتي نتي (Nethi Nethi) [ = نه چنين است ، نه چنين است ] استفاده مي­كند.

[42] . Sudarshan

[43] . Manasara Shilpa Shastra

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *